آوا جونمآوا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

آوای دلنشین زندگی ما

خردادماه1394آوایی

سلام عشق مامان  اين پست براي عكسهاي خردادماهته. از شيرين زبوني هات هرچي بگم كم گفتم هزارماشاله خيلي خوش زبون شدي . عموعلي كه ميگه دختراگه اين زبون رو نداشتي چيكار ميكردي. يه شب كه رفته بودي سراغ گوشي باباوحيد وداشتي گالري رو نگاه ميكردي گفتي: وااااي خداي من ،جيگر رو پيداكردم (البته منظورت فاميل دور بود) كلا عبارت "وااااااااي خداي من" رو خيلي زياد و بموقع استفاده ميكني .مثلا ميري تواتاقت عروسكهات رو ميبيني و ميگي واي خداي من قرمزي اينجاست...... از اونجايي كه دختر محتاطي هستي ويه دفعه دستت بين دركشوي ميزتلويزيون گيركرده حالا كه ميخواي كشو روباز كني از پاهات كمك ميگيري كه خيلي خيلي جالبه.... آوا در حال بررسي...
1 تير 1394

کلاس مادر و کودک آوایی.کیدزکلاب2

سلام دخترنازم اولين جلسه اين دوره كلاس مادرو كودك رفتيم پارك شما و دوستات دانشمند كوچولو شده بوديد وحسابي برگ و گل جمع كرديد. توي اين عكس هم داري دنبال يه پروانه ميكني كه بگيريش درادامه مطلب..... توي كيسه اي كه دستت داري برگ و گلبرگ و سنگ و چوب و..... جمع كردي   آوا و اكتشافاتش اون روز توي پارك خاله نيكا از يه اقايي كه توي پارك بودن دعوت كردن كه برامون گيتاربزنه .خيلي خيلي خوشت اومده بود وقتي اومديم خونه سراغ سه تار بابارفتي و باهاش گيتال ميزدي آواجون و گيتارقابلمه اي........ آوا: بع بعي ميگه بع بع  دنبه داري نه نه كاردستي با سي دي (فيل كوچولو) ا...
20 خرداد 1394

اردیبهشت1394آوایی

سلام دختر گلم ارديبهشت ماه با شروع بكار مجدد من همراه بود خيلي خيلي روزهاي سختي داشتيم و بدتر از همه مريضي شما توي همون هفته اول بود كه حسابي ناراحتم كرده بود. اين عكس رو توي ا‍ژانس در زمان برگشتن از مطب دكتر سماعي انداختم .راننده تاكسي جزوه دانشگاهش رو پشت صندلي عقب گذاشته بود وقتي شما ديدي تندتند گفتي نگاشي نگاشي .....خيلي راننده خوبي بود دفتر و خودكارش رو بهت داد و كلي براش نقاشي كردي    درادامه مطلب.......   آوايي بعداز كوتاهي مو درحد مدل پسرونه ....... كلي از فرهاي موهات رفت  ولي اميد دارم زود بلند بشه و دوباره موهات فر بشه تاب سواري آوايي.....بعدازظهرها بعداز تايم اداره مامان ...
10 خرداد 1394

یکسال ونه ماه و نه ماهگی آوا جونم مبارک

سلام فرشته من یکسال و نه ماهگی و نه روزگیت مبارک عزیزمامان .انشاله 199ساله بشی دخترگلم.میبوسمت هزارتا شیرین زبونم تاچند روز دیگه به امید خدا عکسهای این ماه رو برات میزارم. ...
2 خرداد 1394

ارديبهشت 1394.بازگشت بكار مامان بهار

دخترم الان كه اين پستو برات مينويسم دلم برات يه ذره شده و توي اداره هستم . داشتم فيلمي رو كه خاله سارا چندروز پيش برام فرستادن رو ميديدم ............ خوشگلترين دختردنيا به من ميگه: مامان بهال دوست دارم كل زندگي فداي يه خنده و شاديت عزيزدلم واقعا نميدونم چيكار دارم ميكنم ،كارم درسته؟از اول ارديبهشت هنوز بيست روز سركار نيومدم ولي براي من چند ماه گذشته.......چطور تحمل كنم.......به شما خوش ميگذره و حسابي بازي ميكني ولي من هنوز عادت نكردم ......نميدونم مامان هاي ديگه چطوري توي 6ماهگي بچه هاشون رو ميزارن ميرن سركار ،اونا چطور تحمل ميكنن. چندروز پيش اومدم خونه مامان تي تي و شما خواب بودي پيشت خوابيد چند دقيقه بعدش بيدارشدي و خيلي...
23 ارديبهشت 1394

12بدر و13بدرآوایی1394

سلام دخترم  ما سيزده بدر رو به چند دليل زودتر برگزاركرديم .دليل اول اين بود كه 14فروردين ما مهمون داشتيم وكلي كار .دليل دوم اينكه خاله ها و مامان اينا هم ميخواستن 12برم بيرون چندتا عكس از آوا جون واميرعلي توي پارك جوانمردان   در ادامه..... اولين باري كه آواگلم خودش از سرسره اومد پايين  دالي مامان بهال(بهار) شاديكده پارك كه يخورده هم براي شما زود بود ولي خوب سرگرمت كرد     اينم عكس سيزده بدر كه سه تايي (آواجون،مامان بهار،باباوحيد) رفتيم خريد هايپراستار و بعدهم شما رو برديم پارك. ...
26 فروردين 1394

فروردین 1394آوایی

سلام دخترمن  این پست  مخصوص فروردین ماه آوای گلمه.لحظه لحظه این ماه برام  سخت بود .اینکه بابد از اول ماه تنهات بزارم و برم اداره خیلی برام مشکله.فقط چون ميدونم پیش مامان تی تی  و مازی(مامان زهرا) بهت خوش میگذره  آروم میشم. قربون شیرین زبونیت و شیطونت برم من...... فعاليت جدید آواجون دیزاین لباس و منزل با استیکرهاست و کل به بسته  رو باید استفاده بکنی .... دوستان  لباسهای  تکراریتون  رو به ما بسپاربد.......لباس جدید تحویل بگیرید.         درادامه ...... آوا درحال سشوارکشیدن اسب   برنامه هر روز آواجون  بازی ...
24 فروردين 1394

نایین بهار1394

سلام دخترکم اولین سفر سال 1394 شما به شهر نایبن بود.روز اول عید بعداز عیددیدنی  راهی سفرشدیم.توی راه خیلی خیلی دخترنازی بودی  تا شهر اردستان.بعداز اون تا خود نایین بهونه امیرعلی رو گرفتی..... بازی  با استیکرها  درتمام مدت سفر درادامه......     بازدید آوا از نمایشگاه فرش دستباف نایین آوا :حاج اقا این چند؟ این فرش ابریشم رو هم پسند کردی ا اب انبار نایین     آوا و امیرعلی درحال شن بازی در سواحل نایین.....             بالشت بازی رو توی کلاسهای مادرو کودک یادگرفتی...
23 فروردين 1394

اولین کوتاهی موی آواجون

سلام عزیزدلم بعدازکلی برنامه ریزی بالاخره روز93/12/17 تونستیم شما وامیرعلی رو برای کوتاهی ببریم ارایشگاه. واقعیتش من و بابا وحید عاشق موهای فرت هستیم .من اونقدرموهات رو دوست دارم که خیلی کم شونه میکنم .آخه میترسم صاف بشن و حالتشون رو از دست بدن خداروشکر خیلی خیلی بچه های خوبی بودید و شما فقط یه کوچولو بغض کردی . آوا قبل از رفتن به ارایشگاه آواجونم آماده برای هیرکات....هزارافرین که اینقدراروم وناز نشستی عزیزدلم آوا درحال هیرکات چون موقع کوتاهی سی دی حسنی رو گذاشتن حسابی سرگرم شدی و یهخورده هم حواست به امیرعلی بود که داشت نقاشی میکشید   آواجون،عشق مامان ،نفس بابا بعداز کوتاهی و انجام براشینگ ماما...
22 فروردين 1394

خونه تکانی آوایی93

جیگرطلای مامان ، توی اسفند ماه هر روزی که تصمیم میگرفتم که از فردا خونه تکونی رو شروع کنم،همون روز پشیمون میشدم.آخه هزارماشاله ظرف 10ثانیه کل خونه واتاقت رو بهم میریزی.دقیقا هم دست به چیزهایی میزاری که همون موقع تمیزشدن ویا تازه سرجاشون گذاشتم   این عکس رو موقعی گرفتم که من مثلا داشتم کمد دیواری تمیز میکردم و شما کمد لباسها و اسباب بازیها و..... البته اکثر روزها بعداز نیم ساعت بازی توی اتاقت این منظره رو میبینم اینقدر کمکم کردی که نگو..... من وسایل اضافه رو میخواستم جمع کنم و هرکدوم رو شما باید چک میکردی.مثل تشک بازیت،که یه نصفه روز وسط پذیرایی بود که باهاش بازی کنی قرارنبود تا خوب شدن هوا استخرت رو باد کنیم ...
21 فروردين 1394