تولد امیر علی
امیر علی جون خاله دیروز (هفتم آبان ٩٢) ساعت ١٣:٥٢ تو بیمارستان بهمن بدنیا اومد. قدمش برای مامان و باباش مبارک باشه. اینم عکس آوا و امیرعلی تو اولین روز تولدشون. ...
نویسنده :
مامان بهار
10:18
در انتطار تولد دوست جدید
یه خبره خیلی خیلی خوب..... دیگه چیزی تا تولد امیرعلی عزیز نمونده. ان شاالله فردا پسر خاله آوایی که قراره با هم دوستا و همبازیای خوبی باشن بدنیا می آد. خدا به خاله سارا, عمو علی و امیر علی سلامتی بده. یه دست و جیغ و هورای بلند به افتخار امیر علی ...
نویسنده :
مامان بهار
17:45
دوست جدید آوا ، فریما جون
سلام شنبه رفته بودیم دیدن دوست جدیدت فریما جون, خواهر فاطمه جون, که ١٧ مهر به دنیا اومد. قدمش برای مامان باباش مبارک باشه. چند از عکسای اون روزو برات میذارم. عکس فریما توپولی اینم عکس دوتایی ...
عکسای جدید از خواب آوا
ماه دوم زندگی
سلام خاله جونی می دونم خیلی وقته که برات ننوشتیم. آخه این چند وقته به خاطر دل درد و کولیک ، حسابی بی قراری می کنی و برای همین مامان بهار وقت نمی کنن وبلاگ رو آپدیت کنن. ما شا الله حسابی ناز شدی یعنی ناز بودی نازتر شدی!! دیگه سعی می کنی با دهنت یه صداهایی در بیاری. حسابی هم با بابا خلیل جور هستید و وقتی باهات صحبت می کنن با دقت گوش می دی.البته لازم به ذکره حسابی دل بابا خلیل رو بردی و ایشون هم با حوصله تمام ازت مراقبت می کنن. و تازه هم مامانت و بقیه رو مورد توبیخ قرار می دن. این عکس هم روز جمعه 19 مهره که اومدید خونه ما برای چیدن وسایل امیرعلی ...
آوا جونم یک ماهگی ات مبارک
سه شنبه ٢ مهر آوایی مایک ماهه شد.برای همین چندتا از عکسهاش رومیذاریم.بنظر ما که دخملی بزرگ نشده!شما چی میگید. اینا عکسهای ٩٢/٧/٢که با تولد بابا خلیل و خاله سارا همزمان شده بود.تولد هردوتاشون مبارک اینجا آواجونی داره کیک تولدش رو برش میزنه .جیغ ودست وهورا .انشااله تولد 120سالگیت عزیز دلم. این دوتاعکس با لباسهای روز تولد. عزیز دلم فیگورهای مخصوص خودش رو داره . اینم از اون نگاه قشنگهاست... البته اینجا چشمها رو خمار کرده دلبرتر بشه اینم ذره ای از جذبه آوایی.... من و یکی دیگه از کیک های ...
نویسنده :
مامان بهار
22:43
آواجونی
سلام اینم یه عکس آوایی دیگه که بازم خاله مائده زحمتش رو کشیدن. ...
نیم ماهگی
بعد از یه آب تنی حسابیدر پانزدهمین روز زندگی ! خدا رو شکر حمام رو دوست داری و اذیت نمی کنی قربونت برم ، زل زده بودی به دوربین. بالاخره یه کوچولو داری پاهات رو از حالت خمیدگی خارج می کنی. آخر مجبورم کردید چشاموباز کنم. ای داد بیداد!!!! این بادکنک ها رو عموعلی برای شما و امیر علی درست کردن. حالا که اذیتم می کنید ، منم سوار اسب می شم ، میرم. ای بابا جان معلومه از جون من چی میخواید؟؟ با عصبانیت تمام با پات زدی بادکنک ها رو شوت کردی. قربون اخمت برم که یه ذره هم باز نمی شه. ...
عکسهای قبل از 15 روزگی
این عکس ها برای قبل از 15 روزگی ات هستن که جا مونده بودن. دو تا عکس بالا ، برای اولین پست بعد از تولدته که همون شب گذاشتم ، ولی متاسفانه امروز به اشتباه پاک کردم. برای همین عکساشو اینجا گذاشتم. عکس یک روزگی . خاله قربونت برم. ایشالا دیگه هیچ وقت تو این حال نبینیمت. قربون این دقتت!!! با پشتکار فراوان داری شستت رو میخوری.وقتی این کار رو می کنی ، یک ملچ و ملوچی هم راه میندازی!!! دست آوا جون در کنار دست مامان بهار. به ترتیب ، دست مامان تی تی ، مامان بهار و آواجونی از من عکس نگیرید!!! ای خدا، از دست اینا چی کار کنم؟؟؟ ...