آوا جونمآوا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

آوای دلنشین زندگی ما

سفر به استانبول- مهر1394

سلام عزیزدل مامان بهار اولین سفر خارج ازکشور شما به شهراستانبول بود،واقعا شهر زیبایی بود و هوا هم خیلی خیلی خوب بود شمااااااا هم که عاشق خرید وگردددددددددددددش این سفر رو با خاله بهارک و علی جون (بقول خودت علی رجبی)رفتیم .حسابی با علی بهت خوش گذشت و البته گاهی هم علی رو اذیت میکردی     در ادامه مطلب........ آواجون درحال آماده شدن براي سفر توي خونه مامان تی تی فرودگاه امام خمینی در انتظار پرواز آوا وعلی جون آوا منتظر پذیرایی خانوم مهماندار صبح روز بعد آوادر هتل (خسته حسابي) آوا و علی جون یادم رفت بگم میکی موس هم با ما به مسافرت اومده بود   ...
15 آذر 1394

یکسال ونه ماه و نه ماهگی آوا جونم مبارک

سلام فرشته من یکسال و نه ماهگی و نه روزگیت مبارک عزیزمامان .انشاله 199ساله بشی دخترگلم.میبوسمت هزارتا شیرین زبونم تاچند روز دیگه به امید خدا عکسهای این ماه رو برات میزارم. ...
2 خرداد 1394

ارديبهشت 1394.بازگشت بكار مامان بهار

دخترم الان كه اين پستو برات مينويسم دلم برات يه ذره شده و توي اداره هستم . داشتم فيلمي رو كه خاله سارا چندروز پيش برام فرستادن رو ميديدم ............ خوشگلترين دختردنيا به من ميگه: مامان بهال دوست دارم كل زندگي فداي يه خنده و شاديت عزيزدلم واقعا نميدونم چيكار دارم ميكنم ،كارم درسته؟از اول ارديبهشت هنوز بيست روز سركار نيومدم ولي براي من چند ماه گذشته.......چطور تحمل كنم.......به شما خوش ميگذره و حسابي بازي ميكني ولي من هنوز عادت نكردم ......نميدونم مامان هاي ديگه چطوري توي 6ماهگي بچه هاشون رو ميزارن ميرن سركار ،اونا چطور تحمل ميكنن. چندروز پيش اومدم خونه مامان تي تي و شما خواب بودي پيشت خوابيد چند دقيقه بعدش بيدارشدي و خيلي...
23 ارديبهشت 1394

12بدر و13بدرآوایی1394

سلام دخترم  ما سيزده بدر رو به چند دليل زودتر برگزاركرديم .دليل اول اين بود كه 14فروردين ما مهمون داشتيم وكلي كار .دليل دوم اينكه خاله ها و مامان اينا هم ميخواستن 12برم بيرون چندتا عكس از آوا جون واميرعلي توي پارك جوانمردان   در ادامه..... اولين باري كه آواگلم خودش از سرسره اومد پايين  دالي مامان بهال(بهار) شاديكده پارك كه يخورده هم براي شما زود بود ولي خوب سرگرمت كرد     اينم عكس سيزده بدر كه سه تايي (آواجون،مامان بهار،باباوحيد) رفتيم خريد هايپراستار و بعدهم شما رو برديم پارك. ...
26 فروردين 1394

اولین کوتاهی موی آواجون

سلام عزیزدلم بعدازکلی برنامه ریزی بالاخره روز93/12/17 تونستیم شما وامیرعلی رو برای کوتاهی ببریم ارایشگاه. واقعیتش من و بابا وحید عاشق موهای فرت هستیم .من اونقدرموهات رو دوست دارم که خیلی کم شونه میکنم .آخه میترسم صاف بشن و حالتشون رو از دست بدن خداروشکر خیلی خیلی بچه های خوبی بودید و شما فقط یه کوچولو بغض کردی . آوا قبل از رفتن به ارایشگاه آواجونم آماده برای هیرکات....هزارافرین که اینقدراروم وناز نشستی عزیزدلم آوا درحال هیرکات چون موقع کوتاهی سی دی حسنی رو گذاشتن حسابی سرگرم شدی و یهخورده هم حواست به امیرعلی بود که داشت نقاشی میکشید   آواجون،عشق مامان ،نفس بابا بعداز کوتاهی و انجام براشینگ ماما...
22 فروردين 1394

خونه تکانی آوایی93

جیگرطلای مامان ، توی اسفند ماه هر روزی که تصمیم میگرفتم که از فردا خونه تکونی رو شروع کنم،همون روز پشیمون میشدم.آخه هزارماشاله ظرف 10ثانیه کل خونه واتاقت رو بهم میریزی.دقیقا هم دست به چیزهایی میزاری که همون موقع تمیزشدن ویا تازه سرجاشون گذاشتم   این عکس رو موقعی گرفتم که من مثلا داشتم کمد دیواری تمیز میکردم و شما کمد لباسها و اسباب بازیها و..... البته اکثر روزها بعداز نیم ساعت بازی توی اتاقت این منظره رو میبینم اینقدر کمکم کردی که نگو..... من وسایل اضافه رو میخواستم جمع کنم و هرکدوم رو شما باید چک میکردی.مثل تشک بازیت،که یه نصفه روز وسط پذیرایی بود که باهاش بازی کنی قرارنبود تا خوب شدن هوا استخرت رو باد کنیم ...
21 فروردين 1394

آواجون در برج میلاد

دخترنازم اولین بارتوی اسفندماه رفتیم رستوران برج میلاد.حسابی شیطونی کردی وتنها کاری که نکردی غذاخوردن بود آوا و باباحسین منو همیشگی غذای آوا:   پلو وماست     الان هم هروقت برج میلاد رو میبینی  به باباوحید میگی : بریم برج میلاد دوس دارم بریم ...
16 فروردين 1394

کلاس مادر و کودک آوایی

آواجون مامان یه دنیا دوستت دارم دخترگلم چندماهی رو کلاس مادر وکودک میرفتیم خیلی خیلی خوبی بود و شادی تو برای من بهترین دلیل بردنت به کلاس بود .البته از این ترم جای دیگه میریم چون چندجلسه است که دیگه خیلی چیزجدید یادنگرفتی. آوا و دوستای خوبش مخصوصا امیرعلی      آوا ودوستای نازش به ترتیب از سمت راست: امیرعلی،آوا،پارسا،سعید،مهتاجون                       آوا درحال بازی.....   آوا درحال خوراکی خوردن...(به برکت این کلاس یخورده میوه میخوردی) آوا بعداز بازی با رنگ......(غیراز...
27 آبان 1393

مهرماه1393

سلام عزیزمامان اول اینکه ببخشید خیلی دیروبلاگت رو آپدیت کردم.امیدوارم جبران کنم اتفاقهای خوب این ماه تولد امیرعلی خان بود که چون تولداصلیش توی دهه اول محرم افتاده خاله سارا زودتر براش جشن گرفتن.تم تولد عزیزخاله پوو بود که خاله سارا خیلی  خوب تزیین کرده بودن. بریم سراغ عکسها....     امیرعلی بذار کلاه تولدت رو درست کنم... مثل یه خانم وآقای محترم ..... خانم وآقای محترم در حال قدم زدن.... آوا و پو.. آوا درحال بازی با اسباب بازیهای امیرعلی(این کار رو خیلی دوست داری مخصوصا که به خود امیرعلی اجازه بازی ندی!!!!!!!!!) واقعیتش ماهم از فرصت استفاده کردیم وجشن قدم رو ...
7 آبان 1393