آوا جونمآوا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

آوای دلنشین زندگی ما

افتادن ناف

سلام عشق خاله یه خبر خیلی مهم که یارم رفت بهت بگم ، افتادن نافت بود. نافت روز پنج شنبه 7 شهریور ساعت 11:35 ، وقتی که هنوز تو بیمارستان بستری بودی ، افتاد. قربونت برم ، مامان بهار از تو دستگاه بودنت فیلم گرفتن ، یه لحظه هم آروم نداشتی . ان شا الله که همیشه سلامت باشی و دیگه این مسائل پیش نیاد .     قربونت برم که دستت رو اوخ کرده بودن. جفت دستات کبود شده . ...
20 شهريور 1392

عکس های آوایی

سلام خاله جونی اول از همه به دنیا اومدنت رو تبریک می گم. امیدوارم سالهای سال در کنار پدر و مادرت شاد و سلامت زندگی کنی. خاله قربونت بره که وقتی نمی بینمت دلم برات یه ذره می شه. اولین عکست مربوط به سوم شهریوره که از بیمارستان تشریف اوردید خونه و شما تنی به آب زدی و حمام کردی.   قربون پهلوون پنبه برم من !!! ولی انصافا خاله جون اسمت بهت میاد ، آوایی و آوادار!!!! شبا نمی ذاری مامان و بابا بخوابن. عکس زیر هم برای چهارم شهریوره وقتی که به لطف خدا دقایقی خوابیده بودی.ما هم با کیکت ازت عکس انداختیم.   روز ششم شهریور هم روزی بود که باید می رفتی بیمارستان برای ویزیت و انجام آزمایش. خیلی ماه شده بودی ! خوابیده بودی...
20 شهريور 1392

مزایای داشتن خاله با حوصله و هنرمند(خاله مائده)

سلام خاله جونی عکس های زیر رو خاله مائده جون زحمت کشیدن و ازت گرفتن. دستشون درد نکنه وجدانا می بینی چه جوری جماعتی رو گذاشتی سرکار!!!!!!!!!!! بس که همه گفتن من توچولو ام ، تصمیم گرفتن خوب غذا بخورم تا زود گنده بشم.   بره ناقلاها هم اومدن دیدن آوا جون.       این عروسکه حسابی کلافم کرده می خوام موهاشو بکنم.   اینقدر منو نبردید حمام ، که خودم مجبور شدم دست به کار بشم.             آوا جون رو شستیم ،گذاشتیم خشک بشه.     عکس های بالا تا قبل از 15 روزگی هستند. ...
20 شهريور 1392

چندتا عکس دیگه از لباسات

سلام آواجونی خوبی جیگرطلا دیگه شمارش معکوس اومدن شما شروع شده ،ماهم منتظریم تا گل روی شما رو زودتر وصدالبته با تن سالم ببینیم. دیروز دوست وهمکار من (خاله فریبا)بهمراه ٢تادیگه از همکارام اومده بودن بهم سربزنند.خاله فریبا جون زحمت کشیدن یه سری هدیه برات آورده بود که البته کاردست هنرمند خودشه.همه کلی باهاش ذوق کردند،من وبابایی هم  که خیلی خیلی خوشمون اومد .دستشون درد نکنه انشااله بتونیم برای نی نی دارشدن خودشون جبران کنیم.شما هم بگو:آمین   بازم دست خاله فریبا درد نکنه،بوس بوس از طرف من وآواجونی این  لحاف  رو هم مامان تی تی جونی درست کردند.این چند ماهه برای من وشما خیلی خیل...
31 مرداد 1392

لباسهای آواجونم

سلام دختر گلم سلام زندگی مامان وبابا روز سه شنبه ٢٢مرداد تولدت بابایی وحید بود،دوشنبه شب خونه مامان تی تی براشون تولد گرفتیم .تولد امسال کجا،تولد سال آینده بابایی که آواجونی رو تو بغل داره کجا.مگه نه؟ تولدت مبارک این هفته ویزیت مامانی دو تا خبر داشت : اولیش مشخص شدن تاریخ زایمان البته به امید خدا وهمکاری شماست.انشااله قراره سوم شهریور خدا هدیه آسمانی خودش رو بهمون بده .تا اون روز ثانیه شماری میکنیم.(من وبابایی دوست داشتیم شما ٦/٦/٩٢بدنیا بیای ولی خانم دکتر اینطوری صلاح دیدن،از نظر من هم هرچه زودتر دخترگلم رو ببینم بهتره مگه نه؟) دومیش استرسی بود که به ما دادی ،نکه شما خیلی شیرینی باعث شدی قند من بالا بره ،حال...
31 مرداد 1392