آوا جونمآوا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

آوای دلنشین زندگی ما

شهریورماه آوایی

1393/7/2 18:58
نویسنده : مامان بهار
510 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر یکساله مامان بهار .

خدا رو هزاران مرتبه شکر.آواگل یکساله ما چند روز بعد از تولدش یعنی روز8شهریور وقتی با خاله مایده جونی داشت بازی میکرد اسم خودش رو صدا زد"آدا" قربون آوا گفتنت بشم من.الان هم  وقتی عکست رو جایی میبینی سریع میگی "آدا"  کلمه بعدی باباوحیده .که اینطوری میگی"بابا بابا بابا وید" 

چند روز پبش هم که ماهی اسباب بازیت رو از زیر تخت درآوردم؟؟؟؟؟وقتی ماهی رو دیدی کلی ذوق کردی و گفتی"مایی" البته کلمات شوت و تاب و دست رو هم خوب میگی.فدات بشم من عزیزشیرین زبونم

این هفته چندتا کلمه دیگه هم یاد گرفتی"آب" و خیلی قشنگ وقتی شیشه ابخوریت رو میببنی مبگی اب اب

از همه مهمتر گفتن کلمه "مامانی" که دل من رو برده خیلی ناز میگی مخصوصا وقتی کار داری و بغل بخوای .دورت بگردم مامانیمحبتمحبتمحبتبوسبوسبوس

93.6

93.6

درادامه بقیه عکسها.....

 

 

یکی از برنامه های روزانه ات رفتن سرکمدلباسهات و چون یه رگال هم پایین کمدت داری و دستت میرسه خیلی ناز با لباسهای توی رگال بازی میکنی و همیشه هم بلوزشلوارکیتی رو به زور و کمک من در میاری .کاربعدی خالی کردن کشوهای دراوره.کل جورابها و لباسهای دوتاکشوی پایین رو بیرون میریزی و یه کارجالبت این هفته این بود که ظرفهای آشپزخونه ات رو توی کشو گذاشتی و درش رو بستی.

93.6

خاله الهام جون هم که برای بورس تحصیلی رفته بودن  آلمان و... بسلامتی برگشتن و برای ما و شماسوغاتیهای خوشگل و همینطور یه کیف پزشکی مجهز برای تولدشما اوردن.دست الهام جون و همسرشون درد نکنه.

93.6

 

93.6

این ست پزشکی رو برای بازی بهت دادم تا شاید گریه موقع معاینه دکتر سماعی کمتربشه.........ولی هیچ فایده ای نداشت.

روز 16شهریور اولین عروسی رو دعوت بودیم.عروسی مرضیه جون دختر همسایه خودمون.اصلا نذاشتی موهات رو درست کنم.ولی خوب کلی توی عروسی بهت خوش گذشت و فقط میخواستی با بچه ها بازی کنی و چون هنوز راه نمیری من باید باهات راه میاومدم تا خودتو به اونها برسونی.موقع رقص عروس و داماد محو تماشاشون شده بودی و خیلی فیگور خوشگلی گرفته بودی.

93.6

93.6

 

93.6

این ماه شروع کلاسهای آوا جونم بوده.اولیش کلاس مادر و کودک مهد اردیبهشته.خیلی کلاست رو دوست داری و خداروشکر مربی خیلی خوبی هم داری.کلی با اسباب بازی هابازی میکنی و هرکی سوارتاب بشه سریع میری که تابش بدی ویا تاب رو خالی تکون میدی.سرسره سواری رو هم خوب یاد گرفتی ولی هنوز از پله ها نمیتوتی بری بالا.خودکلاس هم که شعر و ورزش و بازی های خوب داره و یه تایم خوراکی که توی این زمان بخاطر بچه ها یه اسلایس میوه میخوری.هوراااااتشویق

93.6

93.6

93.6

93.6

 

کلاس دوم رو که قراره با امیرعلی جون بری.کلاس شناست.جلسه اول رو بدون امیرعلی رفتیم چون عزیزخاله رفته مشهد.انشاله از هفته دیگه با امیرعلی میریم.رفتارشما توی جلسه اول چند مرحله داشت.اولش قرمیزدی که بریم آبه.بعد هم حاضرشدیم و رفتیم وقتی مربی میخواست کمک بکنه که باشما برم تو آب شروع کردی به گریه کردن .تا چند دقیقه  ناز کردی و بعد خوش اخلاق شدی.حسابی آب بازی کردی و بعداز کلاس خوب خوابیدی.جلسه اول دست وپا زدن تو آب رو باشعر یاد گرفتی خیلی خیلی جالب بود.

93.6

 

چندتا از عکسهای شهریورماه

93.6

مدل جدید نشستن آواجون

93.6

الوسلام امیرعلی جون....

93.6

برج میلاد وآوایی

93.6

 

93.6

آوا درحال خوردن ناهار

93.6

چون خیلی خوش خوراکی،نون بربری رو درسته میخوری؟؟؟؟؟

93.6

اولین ایستادنهای آواگلم

93.6

آوا و امیرعلی جون

 

93.6

فیگورخواب آواجووووووون

پسندها (4)

نظرات (3)

خاله الهام
5 مهر 93 12:41
قربون اون قر دادنات برم من شیرین عسل خاله، ایشالا همش بری عروسی و شادی، ایشالا عروسی خودت دختر خوشگل
مامان بهار
پاسخ
خیلی ممنون خاله جون شیرینی از خودتونه.
خاله مژگان
7 مهر 93 9:47
خاله فدای شیرین زبونیات بشه عشقم اخ که دلم یه ذره شده برات آوا جونم همیشه به عروسی و شادی باشی عزیزکم آفرین به مامان مهربون و فداکار شما که همه جوره به فکرتونه، شما رو کلاسای مختلف می بره، بازی کنی، شنا یاد بگیری و ... ایشالا که همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشین
مامان بهار
پاسخ
ممنون خاله مهربون.ماهم خیلی دلتنگ رهام جون شدیم. البته امروز تصمیم گرفتم کلاس شنای آوا رو کنسل کنم چون این هفته آب استخر سرد بود و همه کلاس از این بی مسیولیتی مهد و استخر ناراحت شدن.
مامان محمد طاها
22 مهر 93 20:24
نازنازی ، چقدر شما نازی من عاشق نی نی های نازم ، خدا حفظت کنه خوشحال میشم به وبلاگ پسرم بیاین
مامان بهار
پاسخ
ممنون عزیزم.خداحافظ همه نی نی ها باشه