آوا جونمآوا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

آوای دلنشین زندگی ما

وسواس انتخاب اسم

سلام عزیز دل مامان وبابا سلام دخترگلم خوبی؟نی نی خاله سارا خوبه؟ من وخاله سارا هفته پیش ٥شنبه کلاس دوران بارداری رو به سفارش خانم دکترت توی بیمارستان بهمن شرکت کردیم،بنظرمون خیلی خوب بود درمورد تغذیه و روشهای صحیح نشستن وخوابیدن بود ،اونجا خانم مربی صدای قلب شما وبقیه نی نی ها رو هم گذاشت که گوش بدیم،بمحض اینکه صدای قلب شما رو شنید گفت دخمل تشریف دارن؟گفتم بله جیگر طلا هستند.دلبری شما از روصدای قلبت هم معلوم بود.تازه٣ تا مامان دیگه ای هم که اونجابودن نی نی هاشون دخملی بودن،که یکی شون از شما بزرگتره(٢٦هفته)یکی شون هم سن شماست،یکی شون هم ١٩هفته است.جیغ ودست وهورا برای همه نی نی ها خوب مامانی نمی دونی چه وسواسی برای انتخاب اسمت پید...
18 ارديبهشت 1392

سلام مامانی

سلام نازگل مامان سلام عزیز دلم الان که دارم برات مینویسم من وشما تنهای تنهای تنها توخونه هستیم ،بابایی رفته مسافرت الان هم توراه برگشته،امیدوارم همه مسافرها سالم وسلامت به خونه هاشون برگردن. امروز که نه امشب میخوام برنامه هرروزم روبهت بگم :هرروز شنبه تا چهارشنبه از ساعت ٨تا ٤.٥سرکارمیرم.خداروشکر همکارهای خوبی دارم وخیلیهاشون از دوستای صمیمیم هستند.حدود ساعت ٥.١٥به خونه میرسم.معمولا این ساعت بابایی خونه نیست(بغیر از یکشنبه ها که کلاسش رو اینترنتی از تو خونه برگزارمیکنه)در هرصورت توی بقیه روز من به دو امر مهم رسیدگی میکنم:١.خوابیدن ٢.خوردن تنقلات    البته اولی رو بیشتر دوست دارم و خداوند استعداد عجیبی هم در این مورد بهم...
4 ارديبهشت 1392

بعد از مدت ها ...... سلام

سلام خاله جون خاله قربونت بره ، خیلی دلم برات تنگ شده خیلی وقته بهت سر نزدم!!!! می دونی خاله همه چیز اونجور که فکر می کنی پیش نمی ره و گاهی اتفاقاتی عجیب رخ می ده ، ما خودمون رو برای استقبال از شما (فقط شما) داشتیم آماده می کردیم . اما یه روزیه که من و عمو علی متوجه شدیم داریم مامان و بابا می شیم و باید خودمون رو برای استقبال از یه نی نی دیگه هم آماده کنیم !!!! البته نی نی ما دو ماه و نیم کوچیکتره !!!! امیدوترم شما از این اتفاق خوشحال بشی ، و امیدوارم برای هم خاله زاده های خوبی باشید . خاله جونی یه وقت به نی نی من  به خاطر بزرگتز بودنت زور نگی ها !!!!!!! آخه من و خاله الهام هم روز فاصله داریم و من بزرگترم و گاهی من اذی...
10 فروردين 1392